سفارش تبلیغ
صبا ویژن
سفارش تبلیغ
صبا ویژن
زازران

 

A British, an American and an Iranian died and all went to hell

یک انگلیسی ؛ یک  آمریکایی و یک ایرانی مردند و همگی رفتند جهنم


The British said:I miss England; I want to call England and see how everybody is doing there....

فرد انگلیسی گفت: دلم برای انگلیس تنگ شده می خواهم با انگلستان تماس بگیرم و ببنیم بعضی افراد آنجا چه کار می کنند...


He called and talked for about 5 minutes...

تماس گرفت و به مدت 5دقیقه صحبت کرد...


Then he said: well, devil how much do I owe you for the phone call?

سپس گفت:خب، شیطان چقدر باید برای تماسم بپردازم؟؟؟

The devil goes five million dollars...

شیطان 5 میلیون دلار خواست..

Five million dollars

!!

5 میلیون دلار !!!!!!!


He made him a check and went to sit back on his chair....

انگلیسی چک کشید و برگشت روی صندلی اش نشست

The American was so jealous, he starts screaming, me too I want to call the United States , I want to see how everybody is doing Too....
فرد آمریکایی خیلی حسود بود و شروع کرد به جیغ و فریاد که من هم می خواهم با امریکا تماس بگیرم و از اوضاع اونجا با خبر شوم..


He called! And talked for about 10 minutes, and then he said: well, devil how much do I owe you! For the phone call?
او تماس گرفت!!

و به مدت 10 دقیقه صحبت کرد.سپس گفت: خب شیطان، چقدر باید بابت تماسم پرداخت کنم؟


The devil goes ten million dollars...
شیطان 10 میلیون دلار خواست...


Ten million dollars !!! He made him a check and went to sit back on his Chair...
10 میلیون دلار!!!! امریکایی چک چکشید و برگشت بر روی صندلی اش نشست...


The Iranian was extremely jealous too...

He starts screaming and Screaming, I want to call Iran too, I want to see how everybody is doing there too, I wanna talk to everybody...

و اما فرد ایرانی خیلی خیلی حسود بود.او شروع کرد به جیغ و فریاد که من هم می خواهم با ایران تماس بگیرم و از اوضاع آنجا باخبر بشوم

He called Iran and he talked for about twenty hours,
He was talking and talking and talking
او با ایران تماس گرفت و به مدت 12ساعت صحبت کرد


Then he said: well, devil how much do I owe you for the phone call?
سپس گفت: خب شیطان، چقدر باید برای تماسم پرداخت کنم؟


The devil goes: One dollar...

شیطان گفت:

1دلار......

ONLY ONE DOLLAR ?!!!
فقط 1دلار؟!!!!


The devil goes: yes, well...

شیطان گفت بله خب...

 

From hell to hell, is local !

از جهنم به جهنم داخلیه !!



نوشته شده در تاریخ شنبه 89/6/6 توسط احمد

 

توی قصابی بودم که یه پیرزن اومد تو و یه گوشه وایستاد … یه اقای خوش تیپی هم اومد تو گفت: ابرام اقا قربون دستت پنج کیلو فیله گوساله بکش عجله دارم …   اقای قصاب شروع کرد به بریدن فیله و جدا کردن اضافه هاش …  همینجور که داشت کارشو میکرد رو به پیرزن کرد گفت : چی میخوای نِنه ؟
پیرزن اومد جلو یک پونصد تومنی مچاله گذاشت تو ترازو گفت پ: هَمی ره گُوشت بده نِنه !
قصاب یه نگاهی به پونصد تومنی کرد گفت : پُونصَد تُومَن فَقَط اّشغال گوشت مِشِه نِنه … بُدُم؟
پیرزن یه فکری کرد گفت بده نِنه !
قصاب اشغال گوشت های اون جوون رو میکند میذاشت برای پیره زن …
اون جوونی که فیله سفارش داده بود همینجور که با موبایلش بازی میکرد گفت: اینارو واسه سگت میخوای مادر ؟
پیرزن نگاهی به جوون کرد گفت: سَگ؟
جوون گفت اّره … سگ من این فیله هارو هم با ناز میخوره … سگ شما چجوری اینارو میخوره ؟
پیرزن گفت: مُخُوره دیگه نِنه … شیکم گوشنه سَنگم مُخُوره …
جوون گفت نژادش چیه مادر؟
پیرزنه گفت: بهش مِیگن تُوله سَگِ دوپا نِنه …اینارا برای بچه هام میخام اّبگوشت بار بیذارم!
جوونه رنگش عوض شد … یه تیکه از گوشتای فیله رو برداشت گذاشت رو اشغال گوشتای پیرزن …
پیرزن بهش گفت: تُو مَگه ایناره بره سَگت نگرفته بُودی ؟
جوون گفت: چرا !
پیرزن گفت: ما غِذای سَگ نِمُخُورم نِنه …
بعد گوشت فیله رو گذاشت اونطرف و اشغال گوشتاش رو برداشت و رفت!
قصابه شروع کرد به وراجی که: خوبی به این جماعت نیومده اقا … و از این خزعبلات … و من همینجور مات مونده بودم !!

 


نوشته شده در تاریخ شنبه 89/5/30 توسط احمد




دوباره شب شد و من بیقرارم

Connect کن، زود بیا، در انتظارم

بیا، من آمدم پای Messenger

شدم مسحور آوای Messenger

بیا Hard دلت را ما ببینیم

گلی از گنج Home Pageت بچینیم

بیا Icon نمای بینشانم

که من جز آدرس Mailت ندانم

بیا امشب کمی Online باشیم

و یا تا صبح تا Sun Shine باشیم

بیا «انگوری» بی تو غش کرد

و حتی Hard Diskش هم Crash کرد

بیا ای عشق Dot Com عزیزم

به پای تو Wها بریزم

مرا در انتظار خویش مگذار

و پا ز اندازه آن بیش مگذار

بیا ای حاصل Search جهانی

بیا اجرا کن آن File نهانی

بیا در دل تو را کم دارم امشب

حدودا 100 مگی غم دارم امشب

اگر آیی دعایت مینمایم

دعا تا بینهایت مینمایم

اگر آیی دعای من همین است

و یا نقل بمضمونش چنین است:

مبادا لحظهای DC شوی یار

جدا از پای آن PC شوی یار

مبادا نام ما را پاک سازی

و کاخ آرزو را خاک سازی

بمان تا جاودان اندر دل من

بمان تا حل شود هر مشکل من



نوشته شده در تاریخ چهارشنبه 89/5/27 توسط احمد

آیا می دانید؟
بدن انسان می تونه تا 45 واحد درد رو تحمل کنه.اما زمان تولد، یک زن تا 57 واحد درد رو احساس می کنه .این معادل شکسته شدن همزمان 20 استخوانه! مادرتون رو دوست داشته باشید...برو پایین
http://kethry.files.wordpress.com/2008/02/mother_child_79.jpg

http://familiacatolica.no.sapo.pt/_borders/mary-jesus.jpg

http://www.pixdooni.com/wp-content/uploads/2010/06/Mothers-Day-Greeting-Cards-01.jpg

http://alvahab.persiangig.com/video/mother-child-seward2.jpg
زیباترین فرد روی زمین..

بهترین منتقد ما...

و قویترین حامی ما...

"مادر"



نوشته شده در تاریخ یکشنبه 89/5/24 توسط احمد

 

در قرون وسطا کشیشان بهشت را به مردم می فروختند و مردم نادان هم با پرداخت هر مقدار پولی قسمتی از بهشت را از آن خود می کردند.  فرد دانایی که از این نادانی مردم رنج می برد دست به هر عملی زد نتوانست مردم را از انجام این کار احمقانه باز دارد تا اینکه فکری به سرش

زد... به کلیسا رفت و به کشیش مسئول فروش بهشت گفت:قیمت جهنم چقدره؟کشیش تعجب کرد و گفت: جهنم؟!مرد دانا گفت: بله جهنم. کشیش بدون هیچ فکری گفت: ? سکه مرد سراسیمه مبلغ را پرداخت کرد و گفت: لطفا سند جهنم را هم بدهید.کشیش روی کاغذ پاره ای نوشت: سند جهنم مرد با خوشحالی آن را گرفت از کلیسا خارج شد. به میدان شهر رفت و فریاد زد: من تمام جهنم رو خریدم این هم سند آن است. دیگر لازم نیست

بهشت را بخرید چون من هیچ کس را داخل جهنم راه نمی دهم!



نوشته شده در تاریخ پنج شنبه 89/5/14 توسط احمد
<   <<   6   7   8   9   10   >>   >
قالب وبلاگ